پذیرش راز هستیست. این خلاصهایاست از درک من از جهان هستی. نمیدانم فرق تسلیم با پذیرش چیست، ولی پذیرش حس نرمتری دارد. حس قدرت دارد. آبقندیست که وقتی غش میکنی به دادت میرسد. من این حرفها را خیلی با غرور میزنم. انگار که از گردنههای سخت عبور کرده باشم و جان سالم به در برده باشم. ع امروز از پذیرش گفت. در حالی که من توی یک امتحان سادهی مدرسهای نشستهام، ع دارد آزمون بینالمللی میدهد. من مدام دو دو تا چهارتا میکنم، بعد یک غلط کردم میگذارم آخرش. ع ولی آرام سوالها را جواب میدهد. جلسهی نمیدانم چندم رادیوتراپیش لست و تنها غمش ترافیک شهران تا پاسداران. من اینجا توی هتل چند ستاره با خدم و حشم نشستهام و ادای آدمهای راضی به رضای خدا را در میآورم. خجالت میکشم از کوچک بودن خودم. از غمها و استرسهای جزییام که سریع مختصاتم را به هم میزنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر