۱۴۰۲ آبان ۲۴, چهارشنبه

غیرضروری-غیرمهم‌های عزیز

 تشخیص ADHD در سی سالگی چیز بی‌خودی‌ست. مخصوصا زمانی که درمانی درکار نباشد، فقط بهانه‌ای می‌شود برای عقب انداختن بیشتر کارها. توی اتوبوس کلافه شده بودم. یک و نیم شبکه‌ی اجتماعی که دارم اخبارشان ته کشیده بود. توی این بلاد هم اینترنت چیز گرانی‌ست. دفتر دراوردم به عادت این چند وقت. یک خط عمودی و یک خط افقی کشیدم تا جدول بسازم. ضروری-مهم، غیرضروری-مهم، ضروری-غیرمهم، غیرضروری، غیر مهم را نوشتم. بعد شروع کردم پر کردن جدول. دو تا کار اصلی را جاگذاری کردم و بعد هرچه فکر کردم چیزی به ذهنم نیامد. بدتر از اینکه فقط دو کار مهم داشته باشی، این است که یکی‌شان ضروری-مهم باشد و دیگری مهم-غیرضروری. جای بازیگوشی نمی‌گذارد. اگر از یکی دست بکشی باید دنبال دیگری بروی. 

در چند سال اخیر یکی از مهمترین موادی که توی چمدان می‌گذاشتیم پیاز داغ بود. جدای از اینکه خالی خوردنش از نوتلا هم خوشمزه‌تر است، قرار بود وقت ما را جبران کند. ف آمده بود خانه ما تا غذا درست کند. رفت سراغ پیازها، گفتم پیازداغ آماده داریم. گفت غذا را باید با سیر و پیاز ساده درست کنیم. همه فکر می‌کنند ف روی من خیلی تاثیر گذاشته، اشتباه هم فکر نمی‌کنند ولی نمی‌دانند مهم‌ترین چیزی که به من یاد داده همین سیر و پیاز غذاست. نوشته هم همین است. پست چهارشنبه باید چهارشنبه نوشته شود. حتی اگر خوب نباشد. حتی اگر نوشته نشود.‌(با این جدول خالی دیگر بهانه‌ای برای ننوشتن ندارم.) نمی‌شود از قبل فریزش کرد. حاصل لحظه باید باشد. 

وسط نوشتن همین یادداشت بی‌سر و ته هشت بار از سر جایم بلند شدم و کارهای دیگر را راه انداختم. به نظرم تشخیصش چیز مهمی‌ست. درمان اگر باشد البته. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر