۱۴۰۲ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

سراشیبی

قابلمه را خوب نگاه کردم تا مطمئن شوم آب به درجه جوش رسیده، بعد با این امید که گوشت این دفعه خوب بپزد درش را بستم و تا آمدم بروم سمت اتاق یک دفعه چیزی یادم آمد و دو دستی زدم توی سرم. یادم رفته بود گوشت‌ها را قبل از اینکه آب بریزم تفت دهم. دلیل خوب نپختن گوشت‌ها همین بود. دلیل بی‌مزه بودن خورش همین بود. من خورش پختن را یادم رفته بود و این یک شکست تمام عیار بود. خیلی چیز‌ها را فراموش می‌کنم، مثلا ریاضی را که زمانی درس می‌دادم کاملا یادم رفته، ویولون زدن را یادم رفته، کد پستی خانه‌های قدیممان را یکی در میان یادم رفته ولی مگر می‌شد خورش پختن را یادم برود؟ خودم را دلداری می‌دادم که خورش بادمجان را اینطوری درست می‌کردم پس مشکلی نیست، ولی فایده نداشت. واقعا سرافکنده بودم که این همه مدت ایراد اصلی را نفهمیده بودم. خورش کرفس پختن یادم رفته، پس دیگر هرچیزی، هرچیزی را ممکن است فراموش کنم و این شوک سنگینی بود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر