۱۴۰۰ فروردین ۸, یکشنبه

و سلاحه البکاء

 از میان دیوارنوشت‌های عرب آن را یادم هست که از قول کودک سوری نوشته بود؛ اما من همه چیز را به خدا خواهم گفتاز تمام سریالحضرت یوسف آنجا را یادم مانده که در زندان به خودش آمد و دید چه اشتباهی کرده؛ چرا چیزی را از غیر خدا خواستهاز دعای عرفه،توی صحرای عرفات آن لحظه‌ای را یادم مانده که می‌گویداشکو الیک غربتی و از میان آن سخنرانی آنجاش را یادم مانده که گفت یعقوبرو از همه برگردانده بود و گفته بودروی من، شکایت و حزن من با خداست

این‌ها را همه یادم مانده، چطور یادم نمانده بود نگاهم باید به بالاسری باشد؟ چرا آدم یادش می‌رود از آنجا که باید، کمک بگیردحیف ازاین همه تقلای بیهوده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر