۱۳۹۸ آبان ۲۵, شنبه

ادامه‌ی رقابت‌ها

می‌خواستم خاطره‌ی آن شبی که بعد از کلی صبوری اشکم درآمده بود را تعریف کنم که دیدم با یادآوریش هم دوباره اشک‌هام سرازیر می‌شوند. گفت ولش کن اصلا، نمی‌خواد تعریف کنی. بعد با خنده ادامه داد از این به بعد وقتی خیلی ناراحت بودی صحنه‌ی مصدومیت گومز را ببین. شروع کرد به تعریف کردن جریان مصدومیت و من انقدر درگیر شکستگی مچ پای آندره گومز شدم که کلا فراموشم شد چند دقیقه پیشش چه می‌گفتم.

چند شب بعد دوباره همه چیز به هم ریخت و اشک پشت پرده‌ی چشم‌ها آماده بود. صندلی‌ها را از نجاری فرستاده بودند و این بار برای آنکه به عقب برنگردند یک لایه‌ی فلز سنگین بهشان اضافه کرده بودند. خسته از بالا و پایین کردن پله‌ها، قرار گذاشتیم یکی از پایین صندلی را به بالایی بدهد و نفر بعد هم به بالایی که دیگر پله‌نوردی نکنیم. تصمیمی که شاید اگر از وزن صندلی‌ها خبر داشتیم، نمی‌گرفتیم. اولین صندلی را که به دستم دادند، از فشار کار آن روز و اتفاقات پیش آمده و سرمای هوا و کارهای مانده و این آخری هم سنگینی صندلی دیگر طاقتم طاق شده بود و وقتش بود بزنم زیر گریه. موبایلم دم دست نبود که توی اینترنت بگردم سراغ آن بازی و آن مصدومیت. از پسرکی که کمکم می‌کرد پرسیدم صحنه‌ی مصدومیت گومز را دیدی؟ گفت آره. گفتم دقیق برایم تعریفش کن. پیچ خوردن پای گومز و اشک‌های سان و واکنش بقیه و اخبار بعد از آن را یکی یکی برایم تعریف کرد. ۲۰ تا صندلی آهنی را به بالا فرستادیم و اشک‌ها هم پایین نیامدند. گومز هم بر خلاف آنچه بقیه فکر می‌کردند، می‌تواند دوباره  در همین فصل برای اورتون بازی کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر