برای توصیف نسبتمان باید بگویم، او همان زنیست که در عکس سوم آلبوم کودکیام مرا بغل کرده. با صورت سفید و چشمهای مشکی و هیکل درشت. این شاید پررنگترین تصویر من از اوست. با اینکه سالها بعد چندین بار از نزدیک دیدمش، ولی دهها بار با مرور آلبوم بنفش، خندهاش را دوره کردم. حالا آن زن مرده و دیگر واقعا تمام چیزی که از او برای من مانده همان عکس است. من نمیدانم چگونه بزرگ شده، چگونه زندگی کرده ولی میدانم چگونه مرده. جزییات مریضی و اینها مهم نیست، آنچه میدانم این است که تا آخرین لحظه در طلب زندگی بوده. در طلب زندگی مرده.
یادم میآید یک بار در حسرت از دست دادن جوانی در فامیل دور هم نشسته بودیم، یکی برای پسر کوچکش غصه میخورد، یکی برای مادرش و یکی برای همسرش. مامان اما میگفت من دلم برای نبودن خودش است که غصهدار است، نه نداشتنش. از آن به بعد یاد گرفتم به مردهها اینطور نگاه کنم، خودخواهی را کنار بگذارم. غصه را مثل ظرف میوه وسط بگذارم و سهم بیشترش را صرف آنکه مرده کنم. خاصه آنکه دلش نمیخواست بمیرد. بالای مزارش که نشسته بودم، آنچه چشمهای مرا ابر بهار کرده بود بچهها و خانواده نبودند، مادرش نبود که میگفت: « سه تا... سه تا بچه از دست دادم». آنچه باران به صورتم آورده بود عکس دیگری بود که از آن زن دیدم. این یکی نه موهایش را بالا بسته بود، نه خیلی جوان بود، نه چشمها و لبانش میخندید. این یکی فقط خیره شده بود. خسته از تلاشی سخت برای زنده ماندن. برای آنچه سهم خودش میدانست و نصیبش نشد.
یادم میآید یک بار در حسرت از دست دادن جوانی در فامیل دور هم نشسته بودیم، یکی برای پسر کوچکش غصه میخورد، یکی برای مادرش و یکی برای همسرش. مامان اما میگفت من دلم برای نبودن خودش است که غصهدار است، نه نداشتنش. از آن به بعد یاد گرفتم به مردهها اینطور نگاه کنم، خودخواهی را کنار بگذارم. غصه را مثل ظرف میوه وسط بگذارم و سهم بیشترش را صرف آنکه مرده کنم. خاصه آنکه دلش نمیخواست بمیرد. بالای مزارش که نشسته بودم، آنچه چشمهای مرا ابر بهار کرده بود بچهها و خانواده نبودند، مادرش نبود که میگفت: « سه تا... سه تا بچه از دست دادم». آنچه باران به صورتم آورده بود عکس دیگری بود که از آن زن دیدم. این یکی نه موهایش را بالا بسته بود، نه خیلی جوان بود، نه چشمها و لبانش میخندید. این یکی فقط خیره شده بود. خسته از تلاشی سخت برای زنده ماندن. برای آنچه سهم خودش میدانست و نصیبش نشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر