۱۳۹۸ مهر ۲۶, جمعه

یک روز سنگ می‌ترکه و تو آزاد می‌شی

نگارنده همزمان که دارد با خود و دنیای خودش لج می‌کند، مشغول مقاومت در برابر فروپاشی عصبی و اشک‌ریزان بهاری و جلوگیری از تصمیمات احتمالی سه‌ی نصفه‌شبی‌ست. مثل همیشه و حتی بدتر از همیشه بی‌خواب شده. قرص‌ها اثر نکرده و خستگی فیزیکی مهمانی و مهمانداری و بی‌خوابی دو شب قبل هم کمکی در به خواب رفتن نمی کند. مغزش پر است از بایدها و نبایدها، از آدم‌ها و بود و نبودها و تکرار این جمله‌ که «سطح انتظاراتتو پایین بیار زن، برسون به صفر کلوین». 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر