یه آقایی بوده که خیلی نترس بوده؛ برای همین فکر میکند که بیبروبرگرد در امتحانات سخت ورودی ارتش قبول میشود. برخلاف آنچه که فکر میکرد قبول نشد، و برخلاف آنچه بقیه فکر میکردند دلیلش هم همین نترس بودنش بوده. در توضیحش اضافه کردهاند که ترس هم فاکتور مهمیست و اگر آن را به اندازه نداشته باشی یعنی راحتتر غافگیر میشوی؛ نسبت به صداها و اتفاقات واکنشی مثل بقیه نداری و خلاصه گوش به زنگ نخواهی بود. این قصه را هرچند وقت یک بار، وقتی که صورتم از ترس سفید شده و از شدت استرس فقط به دوردستها خیره میشوم وحرف نمیزنم، به یادم میآورد. حالا چند وقتیست رفته مسافرت و درست در همین حین کار من بزرگتر شده و ترسهام به همان نسبت بیشتر و بزرگتر. پس خودم به خودم یادآوری میکنم که یک آقایی بوده که نترس بوده و این خوب نبوده و از اینکه میترسی نترس.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر