خانه گرم گرم است ولی من باز هم بساط کرسی را به پا کردم. دل آدم را گرم میکند. مجبور میشویم ور دل هم بنشینیم که از گرمایش استفاده کنیم. مخصوصا حالا که بابا اینجاست باید قدر این کرسی را بیشتر بدانم. تا اینجای کار ۱۱ سال از عمرم را دور از او زندگی کردهام. این را در واژهنامهها باید مقابل کلمهی «خسران» بنویسند. از فرصت سواستفاده کردم؛ بستهی خرمایی را که از پارسال در یخچال مانده بود و شکرک زده بود بیرون آوردم. گذاشتم روی کرسی و به بابا گفتم بیا با هم دانهشان را بگیریم و خرما داغ درست کنیم تا دوباره زنده شوند. همان چند دقیقه که سینی را روی پا گذاشته بودیم و خرماها را دانه میکردیم، همان چند دقیقه را باید برای معنی کلمهی «رستگاری» بنویسند.
خرماها را داغ کردم و بعد با روغن محلی که آورده بود مخلوط کردم. میگفت مزهی کودکیام را میدهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر