تا به الان که ۱۹ روز از شروع و پایان سفرم گذشته، به هزار و یک راه و روش کلمات را کنار هم چیدم تا جایی ثبتشان کنم و بعدها از خواندنشان دلم آرام بگیرد. اما. اما انگار هربار که حرفها را دوره کردم دیدم که چه ناتوانم از ثبت آنچه دیدم و تجربه کردم. از صبح گرم و آفتابیای که تنهایی با قدم زدن و پرسه در کوچهها به شبی گرم در کنار ساحل رساندمش، تا آسمان مخمل سورمهای رنگی که به همراهی یک غریبه آشنا با گشت و گذار در بکرترین نقاط بندر و اطرافش به صبح سفید دوختمش. هرچه بود آغاز تحقق یک رویا بود و قوت قلبی که رویاها چقدر به واقعیت نزدیکند و چه مرز باریکی دارند، تنها اگر خودمان باور داشته باشیم به تحققشان
- عکس از اینجاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر