۱۳۹۸ دی ۵, پنجشنبه

من گنگ خواب دیده

یک جایی هست وسط داغی کویر لوت و سرمای آلاسکا. یک جایی هست زیر دریاها و بالای ابرها. یک جایی هست که آدم نه پاش به زمین می‌رسد نه دستش به آسمان. یک جایی درست شبیه به اینجا که من نشسته‌ام، که حرف بسیار دارم ولی نمی‌توانم اینجا بنویسم. توی نامه نمی‌توانم بنویسم، رو در رو اگر ببینمش نمی‌توانم بگویم. این حرف‌ها جمع می‌شود روی دل من، اشک می‌شود روی گونه‌ی من، آه می‌شود در درون سینه‌ی من ولی باز هم حرف نمی‌شود در دهان من. یک جایی هست در ناکجا آباد. که اگر به هزار زیان مرده و زنده دنیا هم مسلط باشی اجازه‌ی حرف زدن نداری. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر