۱۳۹۷ اردیبهشت ۷, جمعه

نشنید مرحبای تو

“What I accomplished by coming to San Francisco I don't know. Camille wanted me to leave; Dean didn't care one way or the other. […]  It was a sullen moment.”

بله خب. ابر و باد و مه و خورشید و فلک باید دست به دست هم می‌دادند تا دقیقا این روزها، به اینجای کتاب برسم. تماشا می‌کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر