۱۳۹۵ بهمن ۳, یکشنبه

شب که می‌شود



لالا لند همانقدر که به نظرم فیلم خوبی نبود، برای من فیلم مهمی به حساب می‌آید. چون تصمیمات مهمی را در حین تماشایش، وقتی روی صندلی شماره ۲۱ ردیف دوم از جلو نشسته و سرجایم ولو شده بودم و گردن به زاویه‌ی کمی رو به بالا بود، گرفتم. همان سکانس که دختر تقاضای آهنگ I ran را می‌دهد و با آن پیراهن زرد تنش می‌رقصد. 
تصمیم به شروع یک بازی گرفته‌ام که برنده باشم یا بازنده، هیچ مهم نیست. بنا را بر باخت گذاشته‌ام که حسرت بی‌جا نخورم. مهم قدم گذاشتن توی بازی و پیش رفتن در آن است. یک جای کار اما می‌لنگد. شروع کننده بازی من نیستم. نشسته‌ام به انتظار. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر