۱۳۹۴ اسفند ۱۳, پنجشنبه

آهنگ

لا أتذكَّرُ إلا صوتُكِ *


ورکشاپ گذاشته بود با موضوع اشیا و اهمیت‌شان در زندگی‌مان. از اسم شروع کرد. سوال اول؛ قبل از تولد چه اسمی داشتی؟ پریزاد. چرا؟ اسم خاله‌ی مادرم بود، بسیار دوستش می‌داشت و تصمیم گرفته‌ بود اسمم را از او بگیرد. چرا نشد؟ قبل از به دنیا آمدن من مرد. گفتند خوب نیست اسم مرده روی بچه بگذاری. بعد چه شد؟ زهرا شد. معنی‌ش چیست؟ شکوفه. دلیلش؟ مذهبی بود احتمالن. اگر خودت تصمیم گیرنده بودی چه می‌شد؟ راحیل. به چه معنی؟ مسافر. مهاجر. چرا؟ چون همیشه همین بوده‌ام. لقب؟ دارم. چند تا؟ هزار تا شاید. لیست بلندبالایی‌ست. مثلا؟ زهرا کوچولو، پرنده، بنفش، طوطی، زی‌زی، رِیچ، ادامه بدهم؟ کافی‌ست. کدامشان را دوست داری؟ همین زهرا. همین زهرا؟ همین زهرا که نه. آوای زهرا شنیدن را. این که همین یک اسم به تعداد آدم‌هایی که مرا صدا می‌کنند متفاوت می‌شود. آهنگ صداشان. وقتی صدایم می‌کنند. بعد از این همه سال هنوز هم کسی صدایم کند برایم تازه است. دلم می‌ریزد. ذوق می‌کنم. گل از گلم می‌شکفد. 
امروز ایمیل داده حرف‌هات مرا به جای دیگری برد. مسیر تحقیقم عوض شده. 

* چیزی به خاطر نمی‌آورم، مگر صدایت | نزار قبانی

۲ نظر: