۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

قصه شب


جای خالی را با کلمه مناسب پر کنید.حافظه‌ی خوبی ندارم اما صداش توی آن شب تابستانی تا آخر عمرم از یاد نمی‌رود که می‌خواند: «نیست در عالم ز هجران تلخ‌تر/ هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن»* . گفته بودم که فاصله را جدی بگیر. گفته بودم فاصله حقیقت دارد و هیچ ‌چیز به اندازه‌ی فاصله‌ واقعی نیست. واقعیت سنگین. بلایی به سرت می‌آورد که بعد از مدتی حتی به خواب هم نبینیش. گفته بودم برایت که تو را در خواب هم پشت صفحه‌ی مانیتور می‌بینم؟ گفته بودم که در رویا هم دوریم؟ اینجاست که رویا و واقعیت به هم می‌رسند. در تلخ‌ترین جای ممکن. حالا برایت بگویم دلتنگی سنگین‌ترین وزنه‌ی دنیاست. همانی که روزها و ماه‌ها و سال‌هاست که به دوش می‌کشم و اگر دیدی کمرم خم شد از بار همین غم بوده. اگر دیدی چمدان برگشتن بستم بدان کم آورده‌ام و خسته شدم از بس که به وقت تماشای تو، یک چشم به صورت تو داشتم و چشم دیگرم به ساعت که لحظه‌ی فراق دوباره نزدیک است. به قول جناب «چیزی که چاره‌ش دیداره، نسخه پیچیدن نداره» و خب جای خالی را با هیچ کلمه‌ی مناسبی نمی‌شود پر کرد. جای خالی فقط با دیدار پر می‌شود.  


*مولوی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر