بعد ها به پروفسور گفتم برایت احترام بسیار زیادی قائلم، تا به آن حد که آن شب توی کافیشاپ قهوه سفارش دادی و من هیچ چیز نگفتم. و خب پروفسور ناراحت شد که چرا تنها کسی است که میان آن جمع هفت هشت نفره، جرئت نکردم برای او بگویم وقتی با کسی بیرون میروم اجازه ندارد قهوه و مشتقاتش را سفارش بدهد. چلهی زمستان هم باشد، توی کافیشاپی که بوی قهوه بدهد نمیشینم چون بر خلاف هزاران آدمی از بوی قهوه هم فراریام.
چای زعفران دم کردهم. به پیشنهاد زرمان. که فقط بخندم.
چای زعفران دم کردهم. به پیشنهاد زرمان. که فقط بخندم.
*حافظ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر