هفت ساله بودم. صبح اول مهر بود و عمو گفت: آدم اگر نمیرد چه عجایبی میبیند، مثلا همین زهرا هفت ساله شد و کیف به دوش انداخته به راه مدرسه
عمو جان حرفت درست، بیا و ببین زنده ماندن چه چیزهای جدیدی برای نشان دادن دارد. عجایبی بزرگتر و عمیق تر و گاه سختتر و بسیار غمگینتر از هفت سالگی.
عمو جان حرفت درست، بیا و ببین زنده ماندن چه چیزهای جدیدی برای نشان دادن دارد. عجایبی بزرگتر و عمیق تر و گاه سختتر و بسیار غمگینتر از هفت سالگی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر