۱۳۹۳ بهمن ۸, چهارشنبه

رویا می‌بافم

جدایی آن‌قدر سخت نبودکه نتوانیم شعری بگوییمیا گرسنگی را از یاد ببریمچه‌قدر وحشتناک استکه جدایی زیاد هم سخت نیست.*

شاید هم یک روز صبح بلند شدم و فراموش کردم. همه‌ی آنها را، آه‌دم ها را، همه ی آنهایی که توی ذهنم خانه کرده اند. و توی خانه هایشان با پنجره‌های بسته نشسته‌اند. انگار که نه انگار همسایه‌ایم. شاید فراموش کردم. همه‌ی خوشی‌ها، نا‌خوشی ‌ها. آدم بی‌دوست شاید خوشبخت نباشد، اما آرامش دارد. 

* تو درخت لیمو، من درخت سپیده‌دم | الهام اسلامی 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر