با هم تجربه کرده بودیم؛ در جمع بودن و تنها شدن. به دست آوردن و خیلی زود از دست دادن. با هم اشک ریخته بودیم و بعد ها به اشک هایمان خندیده بودیم. سر روی شانه های هم گذاشته بودیم. خوشی و ناخوشی را دیده بودیم و دروغ چرا، بیشترش ناخوشی بود. اما از یک جایی به بعد فهمیدیم ناجی اصلی خودمانیم و قول دادیم خودمان را دوست بداریم. به روحمان احترام بگذاریم، و
و بعد تصمیم گرفتیم برای خودمان منشور درست کنیم. منشور خوب بودن. شروع کردیم به نوشتن یک لیست و هر روز با اتفاقات تازه مشغول تکمیل کردنش میشویم.
*قهار عاصی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر