هر دوتامون چشمک رفتاری داریم. می دونستم اینطوری دیگر زیر ذره بین ام. چه اون موقع که خیلی به پست هم نمی خوردیم و چه حالا که یکی در میون سر کارم باهاشه. چه همون موقع که اومد سر میز ناهار روبروم نشست و کلی سوالات جور واجور پرسید و چه حالا که باید حواسم باشه سر کلاس هیچ خطایی نکنم چون احتمال اینکه نشونه ی تنبیه و تشویق و مثال و سوال هاش باشم زیادِ. باهوشه. فوق العاده. به همه چیز حواسش هست. با تمام تلاش های دو سال و چند ماهه م بالاخره برنده شد. مچم رو گرفت.
-خوبی؟
- خوبم
- سر کلاس حواست نبود
- بود
- گوش نمیدادی چی میگم
- میدونی تو کارگاه قانونه که هدفون بذایم. صدات رو نمی شنیدم
-بغض کرده بودی
- از پشت اون عینک ایمنی های گنده چطور میتونی چیزی ببینی اصلا؟
- چته؟
- داشتی در مورد چوب حرف می زدی، حواسم پرت شد...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر