آدمی یک چیزهایی را قایم میکند، توی صندوقچه یواشکیها، برای روزهایی که روز نیستند. سراسر شباند. برای شبهای بیپایان بیامان. منم مستثنی نیستم. چند ویدیو و اسکرینشات و نوشته دارم، چای و بستنی و قرصهای منتهی به ***پام. و یک کلیپ کوتاه که فا برایم فرستاده. چند ثانیه از کلیپ رقص شکیرا و گروهش که دوبلهی یک زبان دیگر را گذاشتهاند. شاید برای خیلیها بیمزه باشد، ولی من از همان روز اول تصمیم گرفتم این کلیپ باید حال مرا خوب کند. نگهش داشتم توی موبایل تا همراهم باشد. حالا که افتادم در سیاهچاله، از قضا گوشی هم چند روز پیش افتاد در چاه و کار نمیکند. چیزی نمانده که حالم را خوب کند. مسکنها را میخورم و به رختخواب پناه میبرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر