۱۳۹۵ خرداد ۱۶, یکشنبه
مهمان حبیب خدا. عزیز من. قدمش رو چشم. جایش روی سر، اما در این خانهی کوچکم جا برای گریههای شبانه کم میآورم. طاقتم نهایتن دو روز باشد. بعد از آن سرگشته میشوم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر