۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۱, شنبه

موهاي كوتاه

زني كه منم، در طوفان فقط مي‌دود و همه‌ي جانش را وسط گود مي‌‌گذارد و چشمانش را محكم فشار مي‌دهد كه نفهمد چه چيزي را تحمل مي‌كند. زني كه منم، گريه را توي دستش، لاي مشتش محكم نگه مي‌دارد تا وقت رسيدن به جزيره‌ي آرامش. آن وقت است كه مي‌شكند؛ درست جايي كه بايد پيروزي را جشن بگيرد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر