مرگ عزیزی گاه اطرافیانش را محکمتر دور هم جمع میکند. انگار که بخواهند تلافی فقدانش را سر دنیا دربیاورند، بیشتر از قبل شانه به شانهی هم راه میروند. مرگ عزیزی گاه آدمها را به هم نزدیکتر میکند، انگار که بخواهند انتقام حفرهی توی قلبشان، داغ روی دلشان را بگیرند، بیشتر از قبل همدیگر را در آغوش میگیرند. آن هم نه در خفا، که در جمع، که در حضور آشنا و غریبه و غریبه و غریبه. در حضور دوست و دشمن. که هی فلانی و فلانیها، میبینید که داغ دیدهایم اما میبینید که چه حواسمان به همهچیز هست. بیشتر از قبل حتی. میبینید که کمرمان خم شد، ولی ببینید که زمین نمیخوریم. مرگ عزیزی اما گاه همچون مین خنثی نشدهای از جنگهای هزار سال قبل عمل میکند. منفجر میکند و کشته و مجروح میدهد. کمر سالم را در عرض ثانیهای میشکند و زمینگیر میکند. ربات رابطه پاره میشود. آدمها را بی دست و بیپا میکند تا در کنار هم قدم برندارند، تا دستشان از روی شانهی دیگری کوتاه باشد. مرگ عزیزی گاه دنیایی را میسازد. مرگ عزیزی گاه دنیایی را ویران میکند. دستهی اول چه رستگارند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر