۱۳۹۴ بهمن ۵, دوشنبه

یه لیوان آب دستم میدی؟



به نقطه‌ای می‌رسی که باید تمام تحسین و تشویق‌ دیگران و ترس از تحقیر و شکست و شک و همه‌ و همه را کنار بگذاری. هندوانه‌های توی دستت را روی زمین بگذاری، کوله‌پشتی سنگین روی‌ شانه‌ات را گوشه‌ی اتاق جا دهی و فکرهای توی مغز را پس بزنی. کارهای کرده و نکرده و از آن بدتر، نیمه‌کاره رها شده را فراموش کنی. بنشینی یک گوشه و فقط به چند ساعت بعدت فکر کنی. دیروز و فردا و فردها را رها کنی. منِ چند سال بعدت را به حال خودش بگذاری. آرزو و برنامه و کارهای لیست شده‌ات را قایم کنی و فقط به دغدغه‌ی امروزت برسی. حالا هر چقدر هم توی گوشت بخوانند که تو توانمندی و جوانی و وقت کم است و کار بسیار مهم نیست. نشنیده بگیر. خانم آشپز توی برنامه دیروز می‌گفت کره بادام زمینی را باید ۱۰ دقیقه توی مخلوط کن هم بزنید. ولی حواستان باشد که میکسر داغ نشود و بسوزد. هر چند دیقه یک بار خاموشش کنید. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر