۱۳۹۴ دی ۲۶, شنبه

شهریور

لپ‌تاپ را گذاشته بودم روی میز روبروی مبل. خودم روی زمین نشستم و تکیه دادم به مبل‌های چرمی آجری. کاغذها دسته‌بندی شده کنار لپ‌تاپ و من مشغول ویراستاری نمایشنامه؛ مُسَکن این روزهایم. رسیده بودم به جایی که دخترک در مورد نامه‌ی عاشقی به معشوقش حرف می‌زند. بابا همینطور که میوه پوست می‌کند بی‌هوا گفت: نسل بشر به زودی منقرض می‌شود و من بلند خندیدم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر