دخترک نشسه لبهی ایوان. پاهاش را گذاشته روی موزاییک داغ. موهای نم دارش را ریخته دور سرش، پهن کرده زیر آفتاب. دستهاش را رو به روی صورتش گرفته و ناخنهای شکستهاش را تماشا میکند. مورچههای صف کشیده را میشمارد و به همهی این روزها فکر میکند. به گذشتههای خانه. به روزهای در راه.
*سهراب سپهری
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر