سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من*
از حرکات ناکرده
اعتراف به عشق های نهان
و شگفتی های بر زبان نیامده
در این سکوت حقیقت ما نهفته است
حقیقت تو و من*
زندگی دو هفتهای در کارگاه، بد عادتم کرده. قانون اول و آخر کارگاه، پوشیدن هدفون است؛برای جلوگیری از سرسام و روانی شدن میان آن همه صدا. بعضی اوقات پیش میآید که دستگاهها خاموش باشند و اگر توی این فاصلهی خاموشی، حوصلهی برداشتن هدفون را نداشته باشی، به دنیای جدیدی از سکوت دعوت میشوی؛ و میفهمی همه چیز توی این دنیا صدایی دارد، حتی هوا. و برای همچون منی، بسیار لذتبخش است که برای چند دقیقه هم شده، از شر هر آنچه صدا توی این دنیا هست، راحت شوم.
زندگی دو هفتهای در کارگاه، بد عادتم کرده. توی راهرو که راه میروم، مشغول ساخت سازهها که میشوم، دو نفر که همزمان حرف میزنند، احساس میکنم یک ارکستر سمفونیک نا هماهنگ با صدای فوقالعاده زیاد در حال نواختن اشتباه سازهایشان هستند. صدایشان که از حدی بالاتر میرود، به مرز دیوانگی میرسم و دلم میخواهد گریه کنم. تحملش سخت است.
زندگی دو هفتهای در کارگاه، بد عادتم کرده. هدفون قرمز دلم را برده. بروم با رومن صحبت کنم، شاید یکیشان را به من کادو داد.
* مارگوت بیگل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر