غذا را بریز توی یک قابلمهی تفلن. بهترین تفلن دنیا. بگذار چند ساعت روی گاز بماند. روی شعلهی زیاد، یا حتی کم. بالاخره میسوزد. بهترین نچسب دنیا هم که باشد، غذای سوخته کفش میچسبد. آب بریز توی قابلمه، دو روز کنارش بگذار تا جدا شود. دو روز نشد، یک هفته بگذار. فایده ندارد. به این راحتیها نیست. با ابر پاک نمیشود، با اسکاچ هم همینطور. وقتی که راه حلی باقی نماند، باید چشمها را ببندی و بگویی خدایا من را ببخش. بعد با سیم ظرفشویی بیفتی به جان قابلمه. با کلی زور و زحمت تمیز میشود ولی قابلیت قابلمه از بین میرود. از این به بعد اوضاع همین است. همه چیز میچسبد به کف قابلمه و به سختی پاک میشود.
دل آدمی هم همین است. تا یک حدی تفلون باقی میماند، وقتی سوخت، وقتی با سیم ظرفشویی افتادند به جانش همه چیز را به دل میگیرد و سخت از دل میرهاند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر