۱۳۹۳ دی ۱۷, چهارشنبه

خدا توی گلوم یک گردو جا گذاشته

یک جای برنامه هست که رامبد جوان از دیدن آیتمی احساساتی شده و بغض کرده. تا نزدیکی اشک می رود و همان موقع برنامه به استودیو بر میگردد. سرش را بالا می برد تا حدی که چشم ها موازی سقف می شوند. انگار که دارد آب نمک قرقره می کند. مجری با تعجب می گوید: چه جالب. بغضت رو کنترل می کنی ها (نقل به مضمون) رامبد یه لحظه سکوت می کند، می گوید: آره خب. 
دارم همین کار را می کنم. خیلی بهتر از رامبد. بدون آن که حتی سرم را بالا بگیرم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر